1 ماییم و خراباتی پر بادهٔ جوشیده جز رند خراباتی آن باده ننوشیده
2 رندان سر افرازش دستار گرو کرده خوبان طرب سازش رخسار نپوشیده
3 رندان وی از سستی بر چرخ سبق برده خوبان وی از مستی در عربده کوشیده
4 بیفتنه مقیمانش فعلی نپسندیده بیباده حریفانش قولی ننوشیده
5 زان باده چو تر گردی، از صومعه برگردی وانگاه به سر گردی، ای زاهد خوشیده
6 هر دل که توانسته این حال طلب کرده چون حال بدانسته دیگر نخروشیده
7 تا اوحدی افتاده اندر پی این باده پستان سعادت را بگرفته و دوشیده