1 شاید که دیرتر کند از سینه ام گذر خواهم که ناوکت همه بر استخوان خورد
2 افتادگان کوی ترا با وطن چه کار مرغی که جان دهد چه غم آشیان خورد
3 با آن که خون من خوری، از رشک سوختم با غمزه کو که خون من از من نهان خورد
1 به چاک سینه شناسند عشقبازان را وگرنه کیست که بی چاک پیرهن باشد
1 باز این منم گذاشته در کوی یار پای بر اختیار خود زده بی اختیار پای
2 در چارباغ عالم من نایب گلم سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای
1 به افسون بخت من چین از جبین باز نگشاید بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید
2 چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید