میی کز وی بنای شادمانی ها از غبار همدانی غزل 30

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

میی کز وی بنای شادمانی ها به جا باشد

1 میی کز وی بنای شادمانی ها به جا باشد که گوید توبه از وی خاصه فصل گل روا باشد

2 دلم را غرق در دریای خون کردی نمی گویی که شاید کشتی ما را خدایی ناخدا باشد

3 اگر غم سالها چار اسبه بر ملک دلم تازد نپندارم که جولانگاه او را منتها باشد

4 گر از زلفش خلاصی هست رخسارش توان دیدن که شامی چون به پایان رفت صبحی در قفا باشد

5 بنازم طاقت بیمار عشقت را که در آخر به جایی می کشد صبرش که درد او را دوا باشد

6 به وصل دوست تنها ره نخواهی یافتن لیکن غبارا میرسی گر زانکه عشقت رهنما باشد

عکس نوشته
کامنت
comment