- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میی کز وی بنای شادمانی ها به جا باشد که گوید توبه از وی خاصه فصل گل روا باشد
2 دلم را غرق در دریای خون کردی نمی گویی که شاید کشتی ما را خدایی ناخدا باشد
3 اگر غم سالها چار اسبه بر ملک دلم تازد نپندارم که جولانگاه او را منتها باشد
4 گر از زلفش خلاصی هست رخسارش توان دیدن که شامی چون به پایان رفت صبحی در قفا باشد
5 بنازم طاقت بیمار عشقت را که در آخر به جایی می کشد صبرش که درد او را دوا باشد
6 به وصل دوست تنها ره نخواهی یافتن لیکن غبارا میرسی گر زانکه عشقت رهنما باشد