-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می رنگ هوس در دل ویران من انداخت زهد آمد و سجاده به دامان من انداخت
2 بی منت معمار که دیده است بنایی این بال هما سایه بر ایوان من انداخت
3 در چشم تو جا داشت تماشای نهانم صد تیر نگاه تو زمژگان من انداخت
4 سرمستی سودای تو گوی زر خورشید بر چرخ ز یک حمله چوگان من انداخت
5 گر شاخ گلی بی تو در آغوش گرفتم آهی شد و آتش به گریبان من انداخت
6 شب دیده به هر رخنه دل دوخته بودم مکتوب تو را صبح به زندان من انداخت
7 شب شوق اسیر از خبر وصل رسا بود شوری به دل از خواب پریشان من انداخت