- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می طهور نیاید مرا بکار امروز که باده خورده ام از دست آن نگار امروز
2 بجای برف هما گو پراکند الماس که بزم ما زرخ دوست شد بهار امروز
3 بپشت گاو نهادند رخت زهد و شدند سبوکشان بخر خویشتن سوار امروز
4 ز فرقت رمضان خونگریست دیده بط چنانکه بربط نالیده زارزار امروز
5 چه خندها که بطامات شیخ شهر زند پیاله در کف رند شرابخوار امروز
6 بنه مه رمضان را بپیش کفش ادب که شد طلایه شوال آشکار امروز
7 فقیه شهر که دی سنگ زد بساغر ما ز پیر میکده میجست اعتذار امروز
8 ثواب روزه سی روزه را مصالحه کرد بیک پیاله می ناب خوشگوار امروز
9 بتا از آن می دوشینه ساغری در ده بیاد مجلس میر بزرگوار امروز
10 سر کرام و امیر نظام و صدر عظام که بختیار جهان شد باختیار امروز
11 ز روزگار ننالند بندگان درش که اوست عاقله دور روزگار امروز
12 خدایگانا مسرور و شاد و خرم زی بروی فرخ سالار کامکار امروز
13 اگرچه خاطرت آسوده است حال نژند مکن اراده نهضت ازین دیار امروز
14 که اختیار بد و نیک کار ملکت را نهاده است بدست تو شهریار امروز
15 مپوش زنهار ایخواجه چشم ازین مردم که آمدند بکویت بزینهار امروز
16 تو ای یمین ولیعهد شاه خطه شرق ز ذیل خواجه خود دست برمدار امروز
17 بساز با هنر خویش کار گیتی را که نیست جز تو درین عرصه مرد کار امروز