1 می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
2 گر هر دو جهان نباشدت در فرمان در دوزخ مست به که در خلد به هوش
1 راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست
2 نفس اماره و لوامهست و دیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست
1 ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد و ا فزون شده جفای تو این نیز بگذرد
2 زین بیش نیک بود به من بنده رای تو گر بد شدست رای تو این نیز بگذرد
1 باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را
2 باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را