مست ساقی خبر از حام و سبوئی از شمس مغربی غزل 82

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

مست ساقی خبر از حام و سبوئی دارد

1 مست ساقی خبر از حام و سبوئی دارد تو مپندار که او مستی ازین می دارد

2 هیچ با هوش نیاید نفسی از مستی آنکه از ساقی جان جام پیاپی دارد

3 دل برقص است از آن نغمه که گردون در چرخ مست از وی نه سماع از دف و از نی دارد

4 یکنفس نیست دلم از نظر وی خالی هرچه دارد دل من از نظر وی دارد

5 سایه مهر توام مهر تو از پی دارم چندا سایه که خورشید تو در پی دارد

6 هر کجا هست بهاری زده ئی خالی نیست دل بهاری ز گلستانِ تو در پی دارد

7 لیلی حسن ترا هم دل مجنون حی است وه چو لیلی است که مجنون تو در حی دارد

8 آنکه در مملکت فقر و فنا پادشه است با چنین ملک کیان، ملک کیان کی دارد

9 مغربی زنده و باقی نه بنان است و بجان که مر او زندگی از باقی و از حی دارد

عکس نوشته
کامنت
comment