مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان از کلیم غزل 299

کلیم

کلیم

کلیم

مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید

1 مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید همه تیر حوادث از کمان کهکشان آید

2 بلا هم پا بیفشارد چو جان سختانه پیش آید که پیکان بر نیاید زود چون بر استخوان آید

3 ز دل تا لب ره گفتار را از گریه می بندم که می ترسم حدیث عشقت از لب بر زبان آید

4 چراغ از حرف رخسار تو افروزند در مجلس حدیث زلف شبرنگ تو هر جا در میان آید

5 نخواهد سوخت عالم ز آتش پیکان او آخر چه خواهد شد اگر تیر مرادی بر نشان آید

6 در آن گلزار می نالم که اشک عندلیبانش اگر شبنم شود بر خاطر گلبن گران آید

7 سراپایم ز دردت آنچنان لبریز شیون شد که از مضراب مژگان تارا شکم در فغان آید

8 دماغ عالمی از بوی زلف او چنان پر شد که در صحن چمن خون از دماغ ارغوان آید

9 کلیم از حرف تیغ او جراحت آب بردارد زبس هر زخم ها را آب حسرت در دهان آید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر