-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید همه تیر حوادث از کمان کهکشان آید
2 بلا هم پا بیفشارد چو جان سختانه پیش آید که پیکان بر نیاید زود چون بر استخوان آید
3 ز دل تا لب ره گفتار را از گریه می بندم که می ترسم حدیث عشقت از لب بر زبان آید
4 چراغ از حرف رخسار تو افروزند در مجلس حدیث زلف شبرنگ تو هر جا در میان آید
5 نخواهد سوخت عالم ز آتش پیکان او آخر چه خواهد شد اگر تیر مرادی بر نشان آید
6 در آن گلزار می نالم که اشک عندلیبانش اگر شبنم شود بر خاطر گلبن گران آید
7 سراپایم ز دردت آنچنان لبریز شیون شد که از مضراب مژگان تارا شکم در فغان آید
8 دماغ عالمی از بوی زلف او چنان پر شد که در صحن چمن خون از دماغ ارغوان آید
9 کلیم از حرف تیغ او جراحت آب بردارد زبس هر زخم ها را آب حسرت در دهان آید