- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منمای سوار گردی به عنان تو روانه نروم ز پیش راهت به جفای تازیانه
2 در خرگهت ندانم ز چه گشته ارغوانی مگر آنکه دادخواهی زده سر بر آستانه
3 شب هجر بیتو وحشت بودم ز سایهٔ خود سزد ار چراغ روشن نکنم به کنج خانه
4 منم آنکه نخل عیشم ز بتان نبست صورت نه به آه پر شراره نه به اشک دانهدانه
5 به محبت تو جمعی شده گرم خون، ولیکن من داغدار سوزم بستم درین میانه
6 غم هرکسی که دیدم به ترانهای به سر شد به جز از غم دل من که فزون شد از ترانه
7 من زخم خورده جایی نگذشتم ای فغانی که چو سایه سیل خونی نشد از پِیَم روانه