1 منگر تو بدو تا نشود دلت از راه ور سیر شدی ز دل برو کن تو نگاه
2 ور درد نخواهی تو برو عشق مخواه عشق ار خواهی مکن دل از درد تباه
1 همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار
1 عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
2 اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای