1 مرد دیگر جوان نخواهد بود پیریش هم بقا نخواهد کرد
2 چون درخت خزان که زرد شود کاشکی همچنان بماندی زرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است پیغام آشنا نفس روح پرور است
2 هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
1 تا دستها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
2 دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به