- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آدمی صورت حقست و خدا را نشناخت که نشد آدمی و صورت ما را نشناخت
2 پادشاهان حقیقت ز گدا با خبرند پادشه نیست که در ملک گدا را نشناخت
3 یار در خانه و ما در پی او در بدریم دل سودا زده آنزلف دو تا را نشناخت
4 ذره ئی نیست که خورشید سما نیست درو کمتر از ذره که خورشید سما را نشناخت
5 درد این زهد و ریا را در میخانه دواست زاهد بی خبر از درد دوا را نشناخت
6 از من آید بمن آواز من از کوه ثبات حیوانست که این صوت و صدا را نشناخت
7 آدمی آینه غیب نما بود جهول کور بود آینه غیب نما را نشناخت
8 پیر ما خرقه بیفکند و برقص آمد و رفت جان بی معرفت از جسم فنا را نشناخت
9 آفتاب ازل از مشرق دل سر زد و گل با چنین روشنی آن نور و ضیا را نشناخت
10 دل سلیمان هوی نفس دنی دیو هوس هوس دیو سلیمان هوی را نشناخت
11 ابروی یار هلالیست ز خورشید پدید مفتی آن ابروی انگشت نما را نشناخت
12 صیقل آئینه از صورت حق با خبرست دل در زنگ فرو رفته صفا را نشناخت