- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا! ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا
2 گفتم از ملک ملک شاد شوم، عقلم گفت به سراپرده ی سلطان نرسد دست گدا
3 گرد کوهت چه عجب گر چو کمر می گردم کز چه باشد تن و اندام تو در بند قبا
4 سینه از فرقت معشوقه کنم چون آتش دیده از حسرت دردانه کنم چون دریا
5 از قفا گرچه رقیب تو قفا خواهد زد با وجود رخ خوبت نخورم غم ز قفا
6 سرفرازی کنم ار دور سپهر اندازد دامن وصل تو در دست من بی سر و پا
7 صد هزاران دل سودازده در خاک افتد اگر آشفته شود زلف تو از باد صبا
8 از هوای رخ چون آتش و آب خط تو می رود خاک من سوخته بر باد هوا
9 تا مخالف شدی ای جان جهان با عشاق سوختی جان و دل حیدر بی برگ و نوا