یقین عشق کن و از سر گمان برخیز از غالب دهلوی غزل 203

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

یقین عشق کن و از سر گمان برخیز

1 یقین عشق کن و از سر گمان برخیز به آشتی بنشین یا به امتحان برخیز

2 گل از تراوش شبنم به تست چشمک زن ز رختخواب به لبهای می چکان برخیز

3 به بزم غیر چه جویی لب کرشمه ستای به دور باش تقاضای الامان برخیز

4 چرا به سنگ و گیا پیچی ای زبانه طور ز راه دیده به دل در رو و ز جان برخیز

5 تو دودی ای گله کام و زبان نه در خور تست به دل فرو شو و از مغز استخوان برخیز

6 گر از کشاکش جا رفته ای خودی باقی ست به ذوق آن که نباشی ازین میان برخیز

7 فناست آن که بدان کین ز روزگار کشی غبار گرد و ازین تیره خاکدان برخیز

8 رقیب یافته تقریب رخ به پا سودن ترا که گفت که از بزم سرگران برخیز؟

9 عیادت ست نه پرخاش تندخویی چیست؟ بیا و غمزده بنشین و لب گزان برخیز

10 سبوچه ای دهمت هر سحر ز می غالب خدای را ز سر کوچه مغان برخیز

عکس نوشته
کامنت
comment