- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا عشق تو گاهی پرورد دل، گاه جان سوزد همان آتش که دارد شمع را روشن، همان سوزد
2 ز بس کز دیده اشک گرم ریزم بر سر کویش جبین آفتاب از سجده آن آستان سوزد
3 شکافم سینه را تا بر تو حال دل شود روشن وگرنه چون کنم تقریر حال دل، زبان سوزد
4 چو فانوس آتش از پیراهنم امداد میخواهد دلم از سادگی از دیده مردم نهان سوزد
5 چو محفل روشن است از آتشت، غمگین مشو قدسی چو شمع امشب گرت تا روز، مغز استخوان سوزد