مگریز ز آتش از جلال الدین محمد مولوی غزل 2640

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مگریز ز آتش که چنین خام بمانی

1 مگریز ز آتش که چنین خام بمانی گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی

2 مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر گر سر کشی سرگشته ایام بمانی

3 با دوست وفا کن که وفا وام الست است ترسم که بمیری و در این وام بمانی

4 بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است کز عجز تو در تاسه حمام بمانی

5 می‌ترسی از این سر که تو داری و از این خو کان سر تو به رنجوری سرسام بمانی

6 با ما تو یکی کن سر زیرا سر وقت است تا همچو سران شاد سرانجام بمانی

عکس نوشته
کامنت
comment