-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم ز شور دل،گران چون حلقهٔ زنجیر شد گوشم
2 ندارم چون نگه زین انجمن اقبال تأثیری به هر رنگیکه میجوشم برون رنگ میجوشم
3 به سعی همت از دام تعلق جستهام اما نمیافتد شکست خود به رنگ موج از دوشم
4 فضولی چون شرارم مضطرب دارد ازین غافل که آخر چشم واکردن شود خواب فراموشم
5 مزاج اعتبار و عرض یکتایی خیالست این هجوم غیر دارد اینقدر با خود هماغوشم
6 نم خجلت چو اشک از طینت من کیست بر دارد ز نومیدی عرقگل میکنم در هر چه میکوشم
7 فنا در موی پیری گرد آمد آمدی دارد بهگوش من پیامی هست از طرف بناگوشم
8 شناسایی اگر پیداکنم چون معنی یوسف به جای پیرهن من نیز بوی پیرهن پوشم
9 به جیب بیخودی تا سرکشم صد انجمن دیدم جهانی داشت همچون شمع بال افشانی هوشم
10 مپرس از غفلت دیدار و داغ فوت فرصتها دو عالم ناله گردد تا به قدر یأس بخروشم
11 اگر رنگ نفس کوهیست بر آیینهام بیدل خموشی عاقبت این بار بر میدارد از دوشم