جنون هر لحظه چون تاکم از اسیر شهرستانی غزل 543

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

جنون هر لحظه چون تاکم به تارک خاک می‌ریزد

1 جنون هر لحظه چون تاکم به تارک خاک می‌ریزد محبت در دلم چون غنچه رنگ چاک می‌ریزد

2 سرم بادا حباب جوی شمشیر جفاکیشی که آب خضرش از سرچشمه فتراک می‌ریزد

3 خرامی گر به گلشن مست با این حسن عالم‌سوز به هرسو آفتابی چون خزان تاک می‌ریزد

4 دهد چون ساغر می لاله بی‌داغ در صحرا چو در جولان عرق ز آن روی آتشناک می‌ریزد

5 چنان از درد هجران تو می‌نالد اسیر امشب که اختر جای اشک از دیده افلاک می‌ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment