جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را از اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را

1 جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را چه احتیاج به یاران آشنا ما را

2 اگر چه ساده خیالیم ساده لوح نه ایم کدام وعده چه دل دیده ای کجا ما را

3 کشیده تیغ و تغافل گرفته دامانش کجا شناخته آن ترک میرزا ما را

4 خجل ز همرهی مستی و خمار شدیم بگو چه رنگ برآرد دگر وفا ما را

5 اگر شویم نهان در غبار ساختگی سراغ می دهد از رنگ ما حیا ما را

6 کسی نداشت که سررشته را نگه دارد کرایه کرد زدیوانگی وفا ما را

7 چنان به عربده سر می کند که پنداری خریده است جنون برهنه پا ما را

8 اگر اسیر دیار فرنگ هم گردیم نمی خرد کسی از دولت حیا ما را

عکس نوشته