- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما فغان ازین دلی بیاو نفور گشته ما
2 به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم ز سوز سینه همچون تنور کشته ما
3 بخواند راوی مستان به صوت داودی ز شوق او سخن چون زبور گشته ما؟
4 چه بودی آنکه چو حوری در آمدی هر دم به خانهٔ چو سرای سرور گشتهٔ ما؟
5 چه بودی ار خبر او همی رسانیدند به گوش خاطر از خود نفور گشته ما؟
6 ز حافظان وفا نیست مشفقی که کند ملامت دل از کار دور گشتهٔ ما
7 حدیث ما تو بگوی، اوحدی که مشغولست به یاد دوست دل با حضور گشتهٔ ما