-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
2 گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش جمله شب میگداز و جمله شب خوش میبسوز
3 غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان در میان آن خزان باشد دل عاشق تموز
4 گر تو عشقی داری ای جان از پی اعلام را عاشقانه نعرهای زن عاشقانه فوز فوز
5 ور تو بند شهوتی دعوی عشاقی مکن در ببند اندر خلاء و شهوت خود را بسوز
6 عاشق و شهوت کجا جمع آید ای تو ساده دل عیسی و خر در یکی آخر کجا دارند پوز
7 گر همیخواهی که بویی بشنوی زین رمزها چشم را از غیر شمس الدین تبریزی بدوز
8 ور نبینی کز دو عالم برتر آمد شمس دین بر تک دریای غفلت مرده ریگی تو هنوز
9 رو به کتاب تعلم گرد علم فقه گرد تا سرافرازی شوی اندر یجوز و لایجوز
10 جان من از عشق شمس الدین ز طفلی دور شد عشق او زین پس نماند با مویز و جوز و کوز
11 عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند زان کمانم هست عریان از لباس نقش و توز
12 ای جلال الدین بخسپ و ترک کن املا بگو که تک آن شیر را اندرنیابد هیچ یوز