-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشّاق ز دل درد ترا دام نهادند ناکامی سودای ترا کام نهادند
2 شادی جهان جمله به یک جو نخریدند چون بر سر بازار غمت گام نهادند
3 گیسوی تو دامی ست که آنان که پرستند از دام جهان پای در آن دام نهادند
4 این سنبل شوریده و آن نرگس مستت بس فتنه و آشوب در ایّام نهادند
5 یک ذرّه ز شوق من و حُسن تو ببردند پس دوزخ و فردوس ورا نام نهادند
6 عالم به عدم بود که اندر سر مدهوش سودای سر زلف دلارام نهادند
7 زان زلف که انجام ندارد سرِما را در عهد ازل تا چه سرانجام نهادند
8 عشق است یکی جام پر از یاد لب دوست سرمستی کونین در آن جام نهادند
9 دل سوخته عشق جلال است و هنوزش در دایره سوختگان خام نهادند