- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار چون نتواند کشید دست در آغوش یار
2 گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
3 آتش آه است و دود میرودش تا به سقف چشمه چشمست و موج میزندش بر کنار
4 گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار
5 ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام غمزدهای بر درست چون سگ اصحاب غار
6 این همه بار احتمال میکنم و میروم اشتر مست از نشاط گرم رود زیر بار
7 ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش گر بکشی حاکمی ور بدهی زینهار
8 تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار
9 سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود فخر بود بنده را داغ خداوندگار