-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
2 هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست عاقلان راه نبردند به افسانه زدند
3 عاشقان چاره دل دادن جان چون دیدند جان نهاده بکف دل در جانانه زدند
4 در ازل باده کشان عهد بمستی بستند پاس پیمان ازل داشته پیمانه زدند
5 راه ارباب خرد چون نتوانست زدن بمی و مغبچه راه من دیوانه زدند
6 گفت حافظ چو کشید از سر اندیشه نقاب غزلی را که ملایک در میخانه زدند
7 ما بصد خرمن پندار ز ره چون نرویم چون ره آدم بیدار بیکدانه زدند
8 فیض خوش باش که ما را نتوان از ره برد رهبران دل ما ساغر شکرانه زدند