عاشقی گر خواهد از دیدار از سنایی غزنوی غزل 296

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان

1 عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان

2 چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان

3 چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان

4 نیستی دیدی که هستی را همیشه طالبست نیستی جوینده را هستی کم اندر کهکشان

5 تا همی جویم بیابم چون بیابم گم شوم گمشده گمکرده را هرگز کجا بیند عیان

6 چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان

7 آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان

8 گه تحرک گه سکون و گاه قرب و گاه بعد گاه گویا گه خموشی گه نشستی گه روان

9 گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان

10 حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان

11 هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود شرط ما اینست اندر دوستی دوستان

عکس نوشته
کامنت
comment