برات عاشق از جلال الدین محمد مولوی غزل 482

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

برات عاشق نو کن رسید روز برات

1 برات عاشق نو کن رسید روز برات زکات لعل ادا کن رسید وقت زکات

2 برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال چو این و آن نبود هست نوبت حسرات

3 به باغ‌های حقایق برات دوست رسید ز تخته بند زمستان شکوفه یافت نجات

4 چو طوطیان خبر قند دوست آوردند ز دشت و کوه برویید صد هزار نبات

5 دو شادیست عروسان باغ را امروز وفات در بگشاد و خریف یافت وفات

6 بیا که نور سماوات خاک را آراست شکوفه نور حقست و درخت چون مشکات

7 جهان پر از خضر سبزپوش دانی چیست که جوش کرد ز خاک و درخت آب حیات

8 ز لامکان برسیدست حور سوی ملک ز بی‌جهت برسیدست خلد سوی جهات

9 طیور نعره ارنی همی‌زنند چرا که طور یافت ربیع و کلیم جان میقات

10 به باغ آی و قیامت ببین و حشر عیان که رعد نفخه صور آمد و نشور موات

11 اذان فاخته دیدیم و قامت اشجار خموش کن که سخن شرط نیست وقت صلات

عکس نوشته
کامنت
comment