عشق را با از جلال الدین محمد مولوی غزل 1102

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عشق را با گفت و با ایما چه کار

1 عشق را با گفت و با ایما چه کار روح را با صورت اسما چه کار

2 عاشقان گوی‌اند در چوگان یار گوی را با دست و یا با پا چه کار

3 هر کجا چوگانش راند می‌رود گوی را با پست و با بالا چه کار

4 آینه‌ست و مظهر روی بتان با نکوسیماش و بدسیما چه کار

5 سوسمار از آب خوردن فارغست مر ورا با چشمه و سقا چه کار

6 آن خیالی که ضمیر اوطان اوست پاش را با مسکن و با جا چه کار

7 عیسیی که برگذشت او از اثیر با غم سرماش و یا گرما چه کار

8 ای رسایل کشته با نادی غیب رو تو را با گفت و با غوغا چه کار

عکس نوشته
کامنت
comment