-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق همان به که به زاری بود عزت عشق از در خواری بود
2 دست بگیرد دل درویش را دوست که در مهد و عماری بود
3 هم نکند صید چنان آهویی گر سگ ما شیر شکاری بود
4 از گل و باغش نبود چارهای دیده که چون ابر بهاری بود
5 یار مرا میکشد از عشق خود کشتن عشاق چه یاری بود؟
6 روز که بیوصل بر آید ز کوه در نظر من شب تاری بود
7 هم بکند چارهٔ او اوحدی چون شب رندی و سواری بود