عشق را جان از جلال الدین محمد مولوی غزل 986

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عشق را جان بی‌قرار بود

1 عشق را جان بی‌قرار بود یاد جان پیش عشق عار بود

2 سر و جان پیش او حقیر بود هر که را در سر این خمار بود

3 همه بر قلب می‌زند عاشق اندر آن صف که کارزار بود

4 نکند جانب گریز نظر گر چه شمشیر صد هزار بود

5 عشق خود مرغزار شیرانست کی سگی شیر مرغزار بود

6 عشق جان‌ها در آستین دارد در ره عشق جان نثار بود

7 نام و ناموس و شرم و اندیشه پیش جاروبشان غبار بود

8 همه کس را شکار کرد بلا عاشقان را بلا شکار بود

9 مر بلا را چنان به جان بخرند کان بلا نیز شرمسار بود

10 جان عشق است شه صلاح الدین کو ز اسرار کردگار بود

عکس نوشته
کامنت
comment