عشق در دل ماند و یار از دست از سعدی شیرازی غزل 138

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

عشق در دل ماند و یار از دست رفت

1 عشق در دل ماند و یار از دست رفت دوستان دستی که کار از دست رفت

2 ای عجب گر من رسم در کام دل کی رسم چون روزگار از دست رفت

3 بخت و رای و زور و زر بودم دریغ کاندر این غم هر چهار از دست رفت

4 عشق و سودا و هوس در سر بماند صبر و آرام و قرار از دست رفت

5 گر من از پای اندرآیم گو درآی بهتر از من صد هزار از دست رفت

6 بیم جان کاین بار خونم می‌خورد ور نه این دل چند بار از دست رفت

7 مرکب سودا جهانیدن چه سود چون زمام اختیار از دست رفت

8 سعدیا با یار عشق آسان بود عشق باز اکنون که یار از دست رفت

عکس نوشته
کامنت
comment