- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند
2 کنک شاید خلق را آن کس نشاید عشق را زانک جان روسپی باشد که او صد شو کند
3 چون نشاید دیگران را تا همه ردش کنند شاه عشقش بعد از آن با خویش همزانو کند
4 زانک خلقش چون براند خو ز خلقان واکند باطن و ظاهر همه با عشق خوش خو خو کند
5 جان قبول خلق یابد خاطرش آن جا کشد دل به مهر هر کسی دزدیده رو هر سو کند
6 چون ببیند عشق گوید زلف من سایه فکند وانگهی عاشق در این دم مشک و عنبر بو کند
7 مشک و عنبر را کنم من خصم آن مغز و دماغ تا که عاشق از ضرورت ترک این هر دو کند
8 گر چه هم بر یاد ما بو کرد عاشق مشک را نوطلب باشد که همچون طفلکان کوکو کند
9 چونک از طفلی برون شد چشم دانش برگشاد بر لب جو کی دوادو بر نشان جو کند
10 عاشق نوکار باشی تلخ گیر و تلخ نوش تا تو را شیرین ز شهد خسروی دارو کند
11 تا بود کز شمس تبریزی بیابی مستیی از ورای هر دو عالم کان تو را بیتو کند