عشق عاشق را از جلال الدین محمد مولوی غزل 742

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند

1 عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند

2 کنک شاید خلق را آن کس نشاید عشق را زانک جان روسپی باشد که او صد شو کند

3 چون نشاید دیگران را تا همه ردش کنند شاه عشقش بعد از آن با خویش همزانو کند

4 زانک خلقش چون براند خو ز خلقان واکند باطن و ظاهر همه با عشق خوش خو خو کند

5 جان قبول خلق یابد خاطرش آن جا کشد دل به مهر هر کسی دزدیده رو هر سو کند

6 چون ببیند عشق گوید زلف من سایه فکند وانگهی عاشق در این دم مشک و عنبر بو کند

7 مشک و عنبر را کنم من خصم آن مغز و دماغ تا که عاشق از ضرورت ترک این هر دو کند

8 گر چه هم بر یاد ما بو کرد عاشق مشک را نوطلب باشد که همچون طفلکان کوکو کند

9 چونک از طفلی برون شد چشم دانش برگشاد بر لب جو کی دوادو بر نشان جو کند

10 عاشق نوکار باشی تلخ گیر و تلخ نوش تا تو را شیرین ز شهد خسروی دارو کند

11 تا بود کز شمس تبریزی بیابی مستیی از ورای هر دو عالم کان تو را بی‌تو کند

عکس نوشته
کامنت
comment