1 عشقی نه به اندازهٔ ما در سر ماست و این طرفه که بار ما فزون از خر ماست
2 آنجا که جمال و حسن آن دلبر ماست ما در خور او نهایم و او درخور ماست
1 گفت موسی ای کریم کارساز ای که یکدم ذکر تو عمر دراز
2 نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل چون ملایک اعتراضی کرد دل
1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
1 پادشاهی دو غلام ارزان خرید با یکی زان دو سخن گفت و شنید
2 یافتش زیرکدل و شیرین جواب از لب شکر چه زاید شکرآب
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم