عاشقی روزی از عطار نیشابوری الهی نامه 3136

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عاشقی روزی مگر خون میگریست

1 عاشقی روزی مگر خون میگریست زو کسی پرسید کاین گریه ز چیست

2 گفت میگویند فردا کردگار چون کند تشریف رؤیت آشکار

3 چل هزاران ساله بدهد بر دوام خاصگان قرب خود را بار عام

4 یک زمان زانجا بخود آیند باز در نیاز افتند خو کرده بناز

5 زان همی گریم که با خویشم دهند یک نفس در دیدهٔ‌ خویشم نهند

6 چون کنم آن یک نفس با خویشتن میتوانم کشت ازین غم خویش من

7 باخدا باشم چو بیخود بینیم تاکه با خود بینیم بد بینیم

8 آن زمان کز خود رهائی باشدم بیخودی عین خدائی باشدم

9 هر که موئی پای آرد در میان باز ماند یک سر موی از عیان

10 محو باید مرد در هر دو سرای پای از سر ناپدید و سر ز پای

11 گر سر موئی تفاوت میبود جمله سر تاپای او بت میبود

عکس نوشته
کامنت
comment