1 عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم چون برهمن به در پتکده منزل گیرم
2 همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
3 موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکیست نیستم خس که ز دریا ره ساحل گیرم
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست