- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند عاشقی را مایهٔ بی اعتباری گفتهاند
2 کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من عاشقی را رکن اعظم بردباری گفتهاند
3 پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را غایت نومیدی و امیدواری گفتهاند
4 پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفتهاند
5 راست شد دل با رضای یار و ، رست از هجر و وصل آری آری راستی و رستگاری گفتهاند
6 من مرید عشق گر ارشاد آن شد حاصلم آن صفت کش نام موت اختیاری گفتهاند
7 زیستن فرعست وحشی ، اصل پاس دوستیست جان و سر سهلست اول حفظ یاری گفتهاند