- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت رفت گردی ز خود و آینه حیرت میریخت
2 رفتهام از دو جهان بر اثر وحشت دل یارب این گرد به دامان که خواهد آویخت
3 رم فرصت سبب قطع امید است اینجا تار سازم ز پریشانی این نغمه گسیخت
4 چشم عبرت ز پریشانی حالم روشن هیچکس سرمه به کیفیت این گرد نبیخت
5 اشک بیتابم و از شوق سجودت دارم آنقدر صبر که با خاک توانم آمیخت
6 هر قدم در طلب وصل دچار خویشم شوق او آینهها بر سر راهم آویخت
7 جیب هستی قفس چاک وبال است اینجا عافیت کسوت آن پنبه که در شعله گریخت
8 زین بیابان سر خاری نشد از من رنگین پای خوابیدهٔ من آب رخ آبله ریخت
9 یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح بیدل از ما به نفس نیز توان گرد انگیخت