1 عشق تو چراغ دل هر خام نگردد صیدی است خیالت که به کس رام نگردد
2 خواهم که بر افتد ز جهان رسم وفا هم تا هیچ زبان محرم آن نام نگردد
3 بیدل شد اسیر و اثر عشق تو باقی است کیفیت می در گرو جام نگردد
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا