1 عشق آمد و عقل رفت و منزل بگذاشت غم رخت فرو نهاد و دل، دل برداشت
2 وصلی که در اندیشه نیارم پنداشت نقشی است که آسمان هنوزش ننگاشت
1 جانا لب تو پیشکش از ما چه ستاند اینک سر و زر نقد دگر تا چه ستاند
2 مائیم و دلی جوجو از اندیشهٔ عشقت عشقت به یکی جو چه دهد یا چه ستاند
1 چه نشینم که فتنه بر پای است رایت عشق پای برجای است
2 هرچه بایست داشتم الحق محنت عشق نیز میبایست
1 ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
2 به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش از بادهٔ گلفام بخسب