-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق آمد و عقل را بدر کرد فرزند نگر چه با پدر کرد
2 بس عیب نهفته بود در عقل عشق آمد و جمله را هنر کرد
3 آنها که غم تو کرد با من کس را نتوان از آن خبر کرد
4 گفتم که کنم بصبر چاره کارم را چاره خود بتر کرد
5 کی صبر کند علاج عاشق باید سد و چارهٔ دگر کرد
6 هر کو بغم تو شد گرفتار از کشور عافیت سفر کرد
7 جز نقش خیال تو نگنجد غم را باید ز دل بدر کرد
8 پشت فلک از غم تو خم شد یا ناله من در او اثر کرد
9 شرح غم عشق فیض میگفت یاری چو نیافت مختصر کرد