- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق و شراب و یار و خرابات و کافری هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری
2 از راه کج به سوی خرابات راه یافت کفرش همه هدی شد و توحید کافری
3 بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل برخاست از تصرف و از راه داوری
4 بیزار شد ز هر چه به جز عشق و باده بود بست او میان به پیش یکی بت به چاکری
5 برخیز ای سنایی باده بخواه و چنگ اینست دین ما و طریق قلندری
6 مرد آن بود که داند هر جای رای خویش مردان به کار عشق نباشند سر سری