دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای از بیدل دهلوی غزل 1959

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام

1 دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام افکند یارب سر افتاده در پای توام

2 اینکه رنگم می‌پرد هر دم به ناز بیخودی انجمن پرداز خالی کردن جای توام

3 خانمان پرداز الفت را چه هستی‌کو عدم هر کجا مژگان گشایم‌ گرد صحرای توام

4 هیچکس آواره گرد وادی همت مباد مطلب نایاب خویشم بسکه جویای توام

5 نقد موهوم حباب آنگه به بازار محیط زبن بضاعت آب سازد کاش سودای توام

6 خواه درد آرم به شوخی خواه صاف آیم به جوش همچو می از قلقل آهنگان مینای توام

7 کیست‌ گردد مانع مطلق عنانیهای من موج بی‌پروای توفان خیز دریای توام

8 سجده‌ها دارم به ناز هستی موهوم خویش کاین غبار سرمه جوهر گرد مینای توام

9 در محبت فرق تمییز نیاز و ناز کو هر قدر مجنون خویشم محو لیلای توام

10 می‌شکافم پردهٔ هستی تو می‌آیی برون نقش نامت بسته‌ام یعنی معمای توام

11 گرمی هنگامهٔ موج و محیط امروز نیست تا تو افشای منی من ساز اخفای توام

12 می‌شنیدم پیش ازین بیدل نوای قدسیان این زمان محو کلام حیرت انشای توام

عکس نوشته
کامنت
comment