-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لوریی گفت مرا در عرفات که می و بنگ نگیرم پس از این
2 گرچه زنگی لقبم بهر نشاط عادت زنگ نگیرم پس از این
3 تو گوا باش که چو کردم حج می گلرنگ نگیرم پس از این
4 توبه چون بیخ فرو برد به دل شاخ هر شنگ نگیرم پس از این
5 دست سلطان خرد بوسه زدم پای سرهنگ نگیرم پس از این
6 نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس از این
7 صیقل عقل جلا داد مرا تا دگر زنگ نگیرم پس از این
8 شاهد دوست کش افتاد جهان در برش تنگ نگیرم پس از این
9 ناخن چنگ گرفتم که دگر زلف در چنگ نگیرم پس از این
10 چنگ چون در رسن کعبه زدم گیسوی چنگ نگیرم پس از این