می‌رسد مست شکوه کاهی‌ها از اسیر شهرستانی غزل 115

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

می‌رسد مست شکوه کاهی‌ها

1 می‌رسد مست شکوه کاهی‌ها گله مشتاق عذرخواهی‌ها

2 از لبش بوسه‌ای طمع دارم در گدایی است پادشاهی‌ها

3 سینه صافی بهشت راحت ماست دوزخ کیست کینه‌خواهی‌ها

4 روز عید بهانه‌جویی‌هاست وای بر جان بی‌گناهی‌ها

5 چه تغافل چه دشمنی چه نزاع داد از دست کم‌نگاهی‌ها

6 با رمیدن چه رام می‌گردد صف آهوی خوش‌نگاهی‌ها

7 نم رحمت چه بحر سامان است روسفیدی است روسیاهی‌ها

8 با تپیدن چه آرمیدن‌هاست کوه را برده بادکاهی‌ها

9 من کجا داغ‌های عشق اسیر می‌گریزم از این سیاهی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment