-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو
2 غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر هر نفسی که بنگرم با دگری نشست او
3 هر سر مویت، ای پسر، دست گرفته خاطری در عجبم که: چون بود از همه باز رست تو؟
4 مست توام، چه میدهی باده به دست مست خود؟ بوسه بده، که نشکند باده خمار مست تو
5 تا به کنون اگر سرم داشت هوای دیگری دست بیار، تا از آن توبه کنم به دست تو
6 با همه زیرکی، نگر: صید تو گشت اوحدی ور تو تویی، در اوفتد پنجه ازو به شست تو