- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟ که: آب دیدهٔ نظارگان ز سر بگذشت
2 ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت
3 تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت
4 کدام پرده بماند درست و پوشیده؟ بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت
5 دگر به پند پدر گوش برنکرد کسی که از مقابل او روی آن پسر بگذشت
6 مسافری، که به شهر آمد و بدید او را ندیدهایم کز آن آستان در بگذشت
7 چو دید آن سر زلف دراز در کمرش سرشک دیدهٔ خونریزم از کمر بگذشت
8 ز من بپرس گزند جراحت دل ریش که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت
9 چو اوحدی نشدش دل به هیچ نوع درست هر آن شکسته که این تیرش از سپر بگذشت