- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند روی بیخبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام
2 تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام
3 از هوس عشق او چرخ زند نه فلک وز می او جان و دل نوش کند جام جام
4 چون به تجلی بتافت جانب جانها شتافت باده جان شد مباح خوردن و خفتن حرام
5 گفت جهان سلیم چیست خبر ای نسیم گفت ندارم ز بیم جز نفسی والسلام