- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بلند اختری نام او بختیار قوی دستگه بود و سرمایهدار
2 به کوی گدایان درش خانه بود زرش همچو گندم به پیمانه بود
3 چو درویش بیند توانگر به ناز دلش بیش سوزد به داغ نیاز
4 زنی جنگ پیوست با شوی خویش شبانگه چو رفتش تهیدست، پیش
5 که کس چون تو بدبخت، درویش نیست چو زنبور سرخت جز این نیش نیست
6 بیاموز مردی ز همسایگان که آخر نیم قحبهٔ رایگان
7 کسان را زر و سیم و ملک است و رخت چرا همچو ایشان نهای نیکبخت؟
8 بر آورد صافی دل صوف پوش چو طبل از تهیگاه خالی خروش
9 که من دست قدرت ندارم به هیچ به سرپنجه دست قضا بر مپیچ
10 نکردند در دست من اختیار که من خویشتن را کنم بختیار