- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لیلی اگر سنگ جفا بر کاسه ی غافل زده لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده
2 هر جا که باشد رنگ و بو آورده محمل را فرو مسکین دلم بیراه و روسرها دران منزل زده
3 لیلی بصد حشمت روان مجنون به فریاد و فغان دست تظلم هر زمان بر دامن محمل زده
4 از عشوه لعلت در سخن کرده هزار افسون وفن از هر فسون با خویشتن فالی عجب مشکل زده
5 بیرون ازین رنگ و صفا حسن تو دارد شیوه ها حالا بقدر دیده ها مشتی بر آب و گل زده
6 هر جا که با تیر و کمان بگذشته یی دامن کشان دلها نثار آورده جان جانها دم از بسمل زده
7 شد مطرب مجلس نشین نالان ز آه آتشین گویا فغانی حزین آهی در آن محفل زده