1 لی معاللّه حدیث خواجهٔ ماست آنکه عالم به نور خود آراست
2 گفت وقتی مرا شود حاصل که شوم تا به حضرتش واصل
3 نه نبی نه ملک بود یارش فهم فرما لطیف اسراش
4 خانه چون گشت خالی از اغیار لیس فی الدار غیره دیار
1 عین ما جو و در این بحر به جز ما مطلب غرق دریا شو و جز ما تو ز دریا مطلب
2 ما حبابیم زده خیمهای از باد بر آب به از این در دو سراخانه و مأوا مطلب
1 به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم
2 چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم
1 هرچه مقصود تو است آن گردد هرچه گوئی چنین چنان گردد
2 آفتاب ار چه شب نهان گردد روز روشن چو شد عیان گردد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به