بیا ز چهره خوبان جمال خود از شمس مغربی غزل 149

1 بیا ز چهره خوبان جمال خود را ببین ز خط و خال بتان خط و خال خود را بین

2 ز شکل و هیاءت و رخسار و ابروی خوبان به بدر خویش نظر کن هلال خود را بین

3 بیا بعزم تماشا بکاینات نظر ظهور صورت علم و خیال خود را بین

4 دلم که هست ترا آینه در او بنگر اگرچه مثل ندارد ندارد مثال خود را بین

5 ز اعتدال قد سرو هر پریرویی بقدر خویش مگر اعتدال خود را بین

6 بسوی دل نظری کن که حال دل عجب است ز حال طرفه او طرفه حال خود را بین

7 بحال چاره گری حسن کامل خود را نگر در آینه دل کمال خود را بین

8 بفقر و فاقه و ذل و تواضعش منگر غنا و عزت و جاه و جلال خود را بین